کوچه شهید

نشریه الکترونیکی ادبیات و هنر مقاومت شهرستان بهبهان

کوچه شهید

نشریه الکترونیکی ادبیات و هنر مقاومت شهرستان بهبهان

کوچه شهید

نشریـه الکترونیـکی
ادبیـات و هنـر مقـاومت شهـرستـان بـهبـهـان

گـروه فـرهنگـی سردار شهیـد مجیـد بقایــی
شماره تماس: 2215 673 0916

کـوچـه شهیـد در پیـام رسـان ایتا:
https://eitaa.com/koocheyeshahid

کـانـال کـوچـه شهیـد در آپــارات:
https://www.aparat.com/koocheyeshahid

بایگانی

سرگرد پاسدار یونس پورجلو از شهدای حادثه تروریستی ۳۱ شهریور ماه امسال در اهواز است. او که سال‌ها بعد از اتمام دفاع مقدس متولد شده بود، درست در سالگرد همان روزی به شهادت رسید که دشمنان ایران اسلامی، جنگ هشت ساله را به کشورمان تحمیل کرده بودند.

مادر شهید پونس پورجلو در روز تشییع

دیدن تصاویر و فیلم‌های مادر شهید در روز تشییع، آدمی را به یاد مادران دوران دفاع مقدس می‌اندازد. مادری که لباس پاسداری فرزند شهیدش را به تن دارد، بر بالای پیکر فرزند شهیدش حاضر می‌شود و ابتدا برای سلامتی امام خامنه‌ای و بعد برای پیروزی اسلام دعا می‌کند و با صدای رسا و با همان لهجه محلی می‌گوید: «دا شیرم حلالت، دا شیرم حلالت، دیدار به قیامت»

به مناسبت چهلمین روز شهادت پاسدار شهید یونس پورجلو، برای آشنایی بیشتر با این شهید گرانقدر با سعیده پورجلو خواهر شهید که دانشجوی مقطع دکترا رشته زبان عربی است به گفت‌وگو نشسته ایم که در زیر می‌خوانید:  


یونس برای شما چگونه برادری بود؟

ما پنج خواهر هستیم و دو برادر. یونس تنها برادرمان بود. در سالروز تولد امام حسین (ع) که به عنوان روز پاسدار نامیده شده، مادرم نذر کرد که یونس به پاسداری پذیرفته شود. بعد از مدتی هم چنین شد و او به عضویت رسمی سپاه درآمد. این حکایت عجیب با شهادتش که دو روز بعد از عاشورای امام حسین (ع) رخ داد، کامل شد.

آنچه از برادرم می‌توانم برای شما بگویم همان خصوصیاتی است که به نظر من خاص همه شهداست. خصوصیاتی که پنهان می‌ماند و بعد از شهادت بر همگان حتی نزدیکان شهید آشکار می‌شود. یونس مثل همه شهدا عاقبت به خیر شد. چه عاقبتی بهتر از شهادت که تنها نصیب برگزیدگان خدا می‌شود. قطعاً این هم جزای نوع زندگی شهیدان است.

یونس محبت خیلی زیادی به اعضای خانواده به‌ویژه پدر و مادر داشت، خودش را وقف پدر و مادر کرده بود و همیشه دستگیر آن‌ها بود. بسیار اهل صله رحم و شوخ‌طبع بود. از شاخصه‌های اخلاقی ویژه‌اش، جهاد با مال بود. بسیار اهل کار خیر و دستگیری از نیازمندان بود. خیلی دوست داشت جهاد با جان هم داشته باشد که نصیبش شد. همه او را به حجب و حیا می‌شناختند. از طرفی به مادیات و زرق و برق دنیا تعلق خاطر نداشت. آن‌هم در این دوران که دلبستگی‌ها و جذابیت‌های دنیوی پررنگ‌تر از گذشته است، همیشه می‌گفت: دنیا محل گذر است و ارزش ندارد.

ما خیلی وقت‌ها در خانه پیرامون مسائل سیاسی بحث می‌کردیم. ایشان ذهنی باز و افکاری روشن داشت. ولایتمدار بود. من دغدغه امور فرهنگی داشتم و او مشاور و راهنمای خوبی برای من بود. یونس بر کار فرهنگی تأکید زیادی داشت. همیشه به دنبال نتیجه کار‌های فرهنگی و خروجی آن بود. می‌گفت: ما این همه شهید داده‌ایم شما در عرصه فرهنگی چه کرده‌اید؟! باید در عمل ثابت شود. من همیشه فکر می‌کردم منظورش این بود که در عرصه جهاد فرهنگی هم باید شهید داد.


به روحیه جهادی برادرتان اشاره کردید، در خصوص دفاع از حرم و شهدای مدافع حرم چه نظری داشت؟ 
یونس دغدغه اعزام به سوریه را داشت. سال گذشته خیلی جدی دنبال اعزام بود، اما مادرم مریض بود و هنوز هم احوال خوشی ندارد، پدر و مادرمان هم به ایشان خیلی علاقه دارند. به نوعی می‌توانم بگویم یونس سرپرست پدر و مادرمان هم بود. آنها نیاز داشتند که یونس بالا سرشان باشد. برادرم هوای کار و زندگی آن‌ها را داشت. برای همین مادرم اجازه نداد که یونس برود، اما مادرم خواب شهادت یونس را دیده بود. در خواب حالش بد شده بود.

بعد از این ماجرا مادر به من گفت: اگر یونس می‌خواهد به سوریه برود شما مانع شو. من را قسم داد که نگذارم یونس به سوریه برود. من و یونس خیلی به‌هم نزدیک بودیم و ارتباط عاطفی خاصی میان ما وجود داشت. این شد که ما به یونس اصرار می‌کردیم ازدواج کند.

در کلیپی که در فضای مجازی هم پخش شد، دوستانش به او می‌گویند: بیا ازدواج کن و یونس می‌گوید: نه، من می‌خواهم بروم شهید شوم. الحمدلله که به آرزویش رسید.


یعنی آمادگی شهادت را داشت؟

بله، همیشه در حال و هوای شهادت بود. با شهادت هر کدام از دوستانش به‌هم می‌ریخت. حتی در پروفایل‌هایش در شبکه‌های مجازی یاد و خاطره شهدا و رفقایش را زنده نگه می‌داشت.

به شهدا علاقه خاصی داشت. به‌ویژه با یکی از شهیدان خیلی انس داشت، اما یونس خیلی اهل بروز دادن علایقش نبود. به من که خواهرش بودم و خیلی با هم ارتباط برادرانه و خواهرانه داشتیم هم از فضای معنوی، فکری و ذهنی خودش نمی‌گفت، اما من احساس می‌کردم که گاهی رفتارش تغییر می‌کند. وقتی یکی از جوان‌ها به رحمت خدا می‌رفت می‌گفت: حیف شد، کاش در سوریه شهید شده بود. می‌گفت: حیف است مرگ انسان، شهادت نباشد. می‌گفت: اگر شهید نشویم، می‌میریم.


چگونه از حادثه تروریستی ۳۱ شهریور اهواز و شهادت یونس مطلع شدید؟

چون روز‌های آغاز سال تحصیلی بود، هر یک از اعضای خانواده درگیر بچه‌ها و مدرسه و کار‌های مربوط به آن بودند. من هم تهران بودم تا اینکه از طریق شبکه‌های مجازی باخبر شدم به رژه نیرو‌های مسلح در اهواز حمله تروریستی شده است.

بلافاصله احتمال دادم برادرم یونس هم باید در آنجا حضور داشته باشد. چند بار تماس گرفتم کسی جواب نداد تا اینکه یکی از دوستانش گوشی را جواب داد و از من پرسید شما چه نسبتی با یونس دارید؟ گفتم: خواهرش هستم. گفت: یونس از ناحیه زانو تیر خورده و الان در اتاق عمل است و نمی‌تواند صحبت کند. مجدداً تماس گرفتم تا حالش را بعد از عمل جراحی بپرسم. کسی که گوشی را برداشت از کسانی که آنجا بودند پرسید پشت خط خواهرش است من چه جوابی بدهم و من این را شنیدم. نگران شدم و اصرار کردم تا حقیقت را به من بگوید. او گفت: وضعیت برادرتان وخیم است. نگفت شهید شده، اما گفت: اگر می‌توانی بیا. من هم سریع بلیط اهواز را گرفتم تا خودم را به یونس برسانم.

در همین هنگام برادرم هم که پیگیر اوضاع بود از دوستانش خبر شهادت یونس را شنید. در خصوص نحوه شهادتش خیلی جزئیات حادثه را نمی‌دانم، اما آنچه برای ما روایت کرده‌اند این است که گویا یگانی که یونس در آن بود از مقابل جایگاه عبور کرده بود که یونس و دوستانش به تروریست‌ها مشکوک می‌شوند و از خود واکنش نشان می‌دهند. یونس مسلح نبود و آن تروریست بلافاصله یونس را به گلوله می‌بندد. یونس را با شلیک مستقیم می‌زنند.

برادرم اولین شهید صحنه بود، اما نکته‌ای را می‌خواهم بگویم اینکه محل زندگی ما شهرستان بهبهان است و محل کار یونس اهواز بود. معمولاً یونس چهارشنبه‌ها به بهبهان می‌آمد و غروب جمعه به اهواز برمی‌گشت. این کار عادی برای او شده بود، اما آن هفته به خانه خواهر بزرگش رفت و از او خداحافظی کرد. در حالی که قبلاً چنین کاری نمی‌کرد و هیچ وقت خداحافظی نمی‌کرد. همسایه ما را که دیده بود با او هم روبوسی و خداحافظی کرده بود. همسایه گفته بود مگر می‌خواهی کربلا بروی؟! یونس می‌گوید: حلالم کنید شنبه رژه داریم. همسایه می‌گوید رژه که هر سال برگزار می‌شود، جنگ که نیست! یونس می‌گوید حالا دیگر دنیاست و نمی‌شود پیش‌بینی کرد.


مادرتان چطور در جریان حادثه قرار گرفت؟

من که متوجه موضوع شدم از تهران به سمت اهواز حرکت کردم، در مسیر با دختر عمه‌ام تماس گرفتم و گفتم چیز‌هایی درباره یونس شنیدم، شما به منزل ما بروید ببینید فضا چگونه است و آرام آرام به مادرم بگویید یونس در رژه تیر خورده است، چون ممکن است خبر از طریق دیگر به ایشان برسد، اتفاقاً وقتی دوستان یونس از شهادتش باخبر می‌شوند به سمت خانه ما حرکت می‌کنند، بعد هم آشنا و فامیل می‌آیند و مادر متوجه می‌شود، بابا هم در منزل نبود و برای انجام کار اداری رفته بود که می‌روند دنبال ایشان و اطلاع می‌دهند که یونس شهید شده است.

پدر شهید پونس پورجلو


گویا پدرتان هم در دوران دفاع مقدس در جبهه بودند؟

بله پدرم مدتی در جبهه حضور داشت. اصولاً موضوع جنگ، شهید و شهادت با جان خوزستانی‌ها عجین شده و همگی با آن آشنا هستند و آن را لمس کرده‌اند. برای همین آن مراسم تشییع باشکوه برای شهدای این حادثه تروریستی برگزار شد، پیکر یونس هم ابتدا در اهواز با سایر شهدا تشییع شد، بعد هم در شهرستان بهبهان تشییع با شکوهی کردند، سپس در زادگاهش به خاک سپرده شد.


شهادت پاسداران، سربازان و دیگر اقشار مردم در آن حادثه برای مردم ما و به‌ویژه اعضای خانواده شهیدان، حادثه ناگوار و تلخی بود. ما در آن حادثه تروریستی شهید چهار ساله هم داشتیم، در مورد کسانی که این حادثه را رقم زدند و این جنایت را مرتکب شدند چه سخنی دارید؟

ما خانواده‌ای دغدغه‌مند هستیم. پیگیر مسائل جامعه و کشورمان بوده و هستیم. یونس هم معتقد بود باید همیشه آماده جهاد و شهادت باشیم. اتفاقاً به جهاد در بیرون از مرز‌های جغرافیایی کشور هم اعتقاد راسخ داشت و می‌گفت: دفاع از دین مرز نمی‌شناسد، این اعتقادش بود.

مادر من بر بالای پیکر یونس ابتدا برای سلامتی حضرت آقا دعا کرد و بعد برای نابودی دشمنان دین و ملت دعا کرد. سپس برای پسر شهیدش از مردم طلب حلالیت کرد، مادرم روز تشییع پیکر برادرم لباس رزم یونس را پوشید و این پیام مهمی داشت.

این‌گونه حوادث چیزی نیست که دل ما را بلرزاند. ما این انقلاب را ارزان به دست نیاورده‌ایم که بخواهیم ارزان از دست بدهیم، این فتنه‌های دشمن به نتیجه نخواهد رسید. شهادت برای ما یک مکتب است، افتخار و آرزو است، اهل خانه ما طلب شهادت می‌کنند.

ما می‌دانیم که تلاش‌ها و فتنه‌های دشمنان برای خوزستان بی‌فایده است، امام خمینی فرمودند: خوزستان به اسلام ادای دین کرده، اما همچنان طلایه‌دار است. هنوز هم مدافع حرم دارد، هیچ جا برای انقلاب و جمهوری اسلامی کم نگذاشته، همواره مقاومت و ایستادگی کرده است، با این‌گونه حوادث ما مصمم‌تر هم شدیم، خوزستان یکپارچه پشت نظام است، این‌ها نمی‌دانند در میان شهدای ما عرب و فارس و اقوام دیگر کنار هم هستند، ما انشاءالله امسال ۴۰ سالگی انقلاب را جشن می‌گیریم، حیف که یونس و امثال یونس در این جشن حضور ندارند، تازه بعد از ۴۰ سالگی شروع کار ماست، ما باید فعالیت‌های فرامرزی را توسعه دهیم، انقلاب ما مانند یک الماس است هر چه فشار بیاورند انقلاب را صیقل می‌دهند و درخشش آن بیشتر می‌شود.


وقتی خبر حمله موشکی سپاه را به مقر تروریست‌ها در سوریه در انتقام از این حادثه شنیدید، چه احساسی به شما دست داد؟

حمله سپاه التیام‌بخش دل خانواده شهدا بود. دشمنان احمق ما هنوز نفهمیده‌اند ما بزرگ شده مکتب و دانشگاهی هستیم که حسین (ع) در آن به شهادت می‌رسد، اما زینب علمدار می‌شود، ما همیشه زیر پرچم شهدا بودیم، وقتی خبر به درک واصل شدن تروریست‌ها و حمله موشکی سپاه را به مادرم دادم خدا را شکر کرد و برای نابودی کامل دشمنان دعا کرد.

  • خادم الشهدا

نظرات  (۱)

  • شهید سید عبدالله
  • اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

    اللهم عجل لولیک الفرج

    اللهم اشف کل مریض

    شهید بزرگوار برای بیماران و رفع گرفتاریها دعامون کنید

    هوای همه و دوستانم و عزیزانم را داشته باشید 

    یکی از دوستانم همشهریتون هست براشون دعا کنید

    ممنون

    راهتون پر رهرو الهی 

    اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی