پیاده روی اربعین را چندین سال بود که میرفت. بارها کاروان های زیارتی کربلا ترتیب میداد و کسانی که بی بضاعت بودند را با هزینه شخصی خودش به زیارت میبرد. شهادتطلبی، شجاعت، ایثار و خدا ترسی حاج رضا زبانزد خاص و عام بود. طوری که در زمان جنگ همیشه در خودش آمادگی شهادت را حفظ کرده بود. از دهه شصت تا قبل از شهادتش مراسم غسل و کفن و دفن اموات را فیسبیل الله انجام میداد.
الفبا به دستم دادی تا دیو نادانی را در جمرات سیاهی و تباهی سنگ زنم و برای عبور از گذرگاه پیچ در پیچ تردید، تا رسیدن به سعادتگاه یقین، ریسمانی از جنس کلام آویختی تا به اعتمادِ تمام، آن را چنگ زنم. احرام اندیشه بر تنم پوشاندی تا در تکرار صفا و مروه زندگی به روزمرگی نرسم و در حریم فکر و معنا، تاریک راه های مقصد ابدیت را به پاکی هر چه تمام تر، در نوردم و از چشمه سار کلام و کلمه سیرابم کردی تا از مسیر آسمانیِ نور و روشنی برنگردم.
چه آرام بر منبر سخن تکیه میزنی تا شهابِ ثاقبِ قلم را به سمت اهریمن سکون و پستی و رخوت نشانه کنی و جواهر کلامت را بر سطحی از تاریکی پاشاندی تا معرفت بگسترانی رنگ، رنگ و بهار هدیه کنی، بیدرنگ.
شاید باید فصل ها بگذرند، سال ها پشت هم عوض شوند تا بیشتر با جنبه های شخصیتی و سبک زندگی شهیدان آشنا شویم. برای ما که عادت کردهایم به دیدن حماسه آفرینی رزمندگان، شاید بهتر است کمی دورتر بایستیم، دقیقتر نگاه کنیم تا متوجه کار بزرگ این شهیدان شویم و حاج رضا ملایی اول یک معلم با همه دلسوزی هایش برای تعلیم و وقتی بازنشسته شد، رفت تا مدافع حریم ولایت باشد.
- ۰ نظر
- ۱۱ آذر ۹۷ ، ۱۰:۱۳