راوی خاطرات زیر، پزشک حاذقی است که در سال 1361 همراه با بسیجیان داوطلب و جوانِ بهبهانی عازم جبهه شد و از قضای روزگار، کاملاً بر حسب تصادفِ ناشی از اختلاطِ نخستین تیپهای رزمی سپاه، خورده بود به پستِ فرمانده یگان بچههای تهران در آن زمان، یعنی حاج احمد متوسلیان. این برخورد هیچگاه به آشنایی و ارتباطی عمیق منجر نشد اما خاطراتی شنیدنی در ذهن این بسیجیِ خوزستانی حک کرد که اینک پیش روی شما است.
* آقایی با لباس خاکی، ابروهای به هم پیوسته
من در عملیات فتح المبین، به عنوان بسیجی از بهبهان اعزام شدم. آن روزها هنوز یگانهای رزمی به صورت استانی در نیامده بود. ما یک گروه نود نفره بودیم که مأمور شدیم به تیپ محمد رسول الله (ص). خاطرم هست که با بچهها داخل یک سنگر اجتماعی در مقر تیپ واقع در «علی گره زد» مستقر بودیم که آقایی با لباس خاکی، ابروهای به هم پیوسته و سر و صورت خاک گرفته سر رسید. متوجه شدیم که فرمانده تیپ و اسمشان «حاج احمد متوسلیان» است.
ایشان آمد داخل سنگر اجتماعی و اشاره کرد که بروم پیششان. من نوجوانی چست و چالاک و ریزه بودم و حاجی هم میدانست که بچههای ما همگی دوره بیسیم دیدهاند. سلام و احوالپرسی گرمی کرد و گفت بیا سنگر من و کنار بیسیم مستقر شو. از آن به بعد تا پایان عملیات فتح المبین، روزها میرفتم به سنگر حاج احمد و روی بیسیم کار میکردم، کارم هم که تمام میشد، برمیگشتم پیش هم شهریهای خودم برای استراحت و خواب.
- ۰ نظر
- ۱۸ تیر ۹۹ ، ۲۲:۰۸