- ۰ نظر
- ۲۹ دی ۰۲ ، ۱۴:۴۲
یکی از برنامههای مهم هیأت مرآتالشهدا از سال 1377 تاکنون، دیدار هفتگی با خانواده معظم شهداست و گاهی هم شهید احسان فتحی با ما در این برنامه همراه میشد.
از همان ابتدای تأسیس هیأت هم، ما یک رسمی برای خودمان گذاشتیم که وقتی به منزل شهید میرویم نام دوستانی که همراهمان میآیند را به عنوان یادگار در دفتری که برای این کار اختصاص دادهایم، ثبت میکنیم؛ مثلاً چه کسانی آمدهاند؟ کی زیارت عاشورا خوانده؟ چه کسی مصاحبه گرفته؟ از خانواده شهید کی حاضر بوده؟ ساعت شروع و خاتمه مراسم چه وقت بوده است؟ و ...
16 آذر 1394 وقتی خبر شهادت احسان را شنیدیم، هر یک از بچههای هیأت دنبال این بود که اگر خاطرهای از او به یاد دارد را در اولین برنامۀ هفتگیمان که در تاریخ 20 آذر برگزار میشد، تعریف کند. اولین چیزی که به ذهن من آمد این بود که به دفتر یاد شده رجوع کنم تا ببینم آخرین باری که احسان همراه ما منزل شهید آمد، چه موقع بوده است؟
هنگامی که به دفتر نگاه کردم و فهرست اسامی را دیدم، چیزی به چشمم خورد که مرا شوکه کرد. گفتم شاید اشتباهی صورت گرفته باشد.
شهید احسان فتحی در جمع هیئت مرآتالشهدا شهرستان بهبهان، 22 آبان 1394
در هشت سال حماسه و دفاع غرورآفرین، قاسمهایی در کربلای ایران سر برآوردند که درس بزرگی به بشریت دادند. سربازانی از جنس بهشت، غیور مردان عرصه پیکار که از جذابیتهای دنیوی گذشتند و با احساس مسئولیت در برابر هویت و فرهنگ خود، دفاع و مقاومت را با هر سن و سال به جهانیان آموختند، درس آزادگی و غیرت را که از عاشورا آموخته بودند مشق کردند و قاسموار پا به میدان گذاشتند و حماسههایی آفریدند جاویدان.
در جستجوی این گنج عظیم، به رزمنده نوجوانی میرسیم که در اوج شور و شوق بازیهای کودکانهاش، بازی جنگ و دفاع را به تمام بازیها ارجحیت داده و او کسی نیست جز «شهید منوچهر طیبیزادیان،کوچکترین رزمنده شهید دفاع مقدس شهرستان بهبهان»، نوجوانی با 14 سال و 3 ماه و 27 روز سن اهل شهر تشان از توابع شهرستان بهبهان از دیار شیرمردان استان خوزستان.
اینجا مقتل یاران خمینی است. اینجا شهادتگاه مجید آبرومند، خداداد اندامی، عبدالخالق اولادی، عبدالعلی بهروزی، حمدالله شمائلی و سعید موسویون در جزیره مجنون جنوبی است.
ظهر روز دهم فروردین 1363 سفیر شهادت آمد در پای سفره ناهار و تعدادی از دلسوختگان را به آن سوی دنیا بُرد. خوب که توجه کنی پوتینهایی که دیگر در پای صاحبانش نرفت را میبینی. چندتا پوتین است؟! صاحبان آن پوتینها الان کجا هستند؟!
چه کسی میدانست که این نقطه، نقطه رهایی از عالم خاکی است؟! چه کسی میدانست که در ظهری خونین مقرر شده که مجید، خداداد، عبدالخالق، عبدالعلی، حمداله و سعید از این عالم خاکی میپرند و به افلاک میرسند؟! چه کسی میدانست آن فردی که این عکس را گرفته نیز روزی به همان یاران خواهد رسید؟!
این عکس را سردار شهید حبیبالله شمایلی از مقتل برادر و دیگر دوستانش گرفت و دو سال بعد خود نیز به آنان پیوست.
راستی وقتی شهید حبیبالله از دریچه دوربین اینجا را نگاه میکرد، چه منظرهای میدید؟!
تصویری که میبینید، یک آمبولانس قدیمی است که اگر چه سرویس مدرسه نیست اما تمام مسافران آن، بچههای مدرسهای هستند. دانشآموزان «مدرسه راهنمایی شهید پیروز» که روز قبل ، در آتش خشم دیوانهای بدصفت، سوختند و بقایای پاره پارهشان، با این آمبولانس، در حال انتقال از غسالخانه به گلزار شهدا است.
روز چهارشنبه، مورخۀ 4 آبانماه 1362 ساعت 17:10 دقیقه عصر، مدرسۀ راهنمایی «شهید حمداله پیروز»، واقع در شهرستان «بهبهان» مورد اصابت یک فروند موشک شلیک شده از سوی ارتش بعث عراق قرار گرفت و در این جنایت تاریخی، 69 دانشآموز، 4 معلم و 1 خدمتگزار (جمعاً 74 نفر) به شهادت رسیدند.
در چهلمین سالگشت این فاجعه، یاد و خاطره شهدای آن را گرامی میداریم . روحمان با یادشان شاد.