هنگامی که برای تهیه این مجموعه مشغول مصاحبه گرفتن و همزمان با آن، مشغول نگارش کتاب بودم، مقداری دلسردی و خستگی برم غالب شده بود. فشار کار زیاد بود و بعضی عوامل هم سبب میشد تا آن خستگی که در وجودم بود چندین برابر شود و به شدت در روحیهام تأثیر بگذارد.
از طرفی دیگر همهاش با خودم فکر میکردم که آیا این کاری را که شروع کردهایم به سرانجامی میرسد و میتوانیم کتابی را درباره شهید دانایی منتشر کنیم؟ آیا میتوانیم این کار را به ثمر بنشانیم و نسل امروزی را با این شهید عزیز آشنا کنیم؟ و خلاصه هزار و یک جور از این آیاها که در ذهنم میآمد و سر تا پا نگرانم میکرد. بعضی مواقع توی خلوت خودم کمی مأیوس میشدم و ناخودآگاه فکر میکردم که نه. ما نتیجهای نمیگیریم و ممکن است این کاری را که آغاز کردهایم به طور کل تعطیل شود.